جوک دوست دختر داشتن
با دوس دخـدرم رفته بودم پارک بعد دیدم بابام داره زنگ میزنه …
با صدای خوابالود گفتم : بلــــــــــــــــــــه …
گفت : سلام بابا کجایی …
با خمیازه گفتم : خونه خوابم چطور …
گفت : هیچی داشتم رَد میشدم دیدم یه ماشین دقیقا مثل ماشین تو بغل پارک گذاشته بود نگران شدم …
عاخه از گلگیر تا در عقبو زده بودن …
من گفتم نه بابا من خونه خوابم بای …
منو میگی ریــدم تو خودم ! سریع دست طرفو گرفتم دویدم سمت ماشین …
همین که رسیدم دیدم بابام وایساده …
هیچی دیگه معرفی کردم : بابا نازی ، نازی بابام
الانم متواریم …
کسی جایی واسه خواب داره 😐 !!