بنبستهای میان نوجوانان و پدر و مادر
آیا میتوان گفت که دوره نوجوانی فرزندان، واقعاً و از نظر علمی دارای اهمیت خاصی در ساختن شخصیت آینده آنهاست یا اینکه این صرفاً برای آنها دورهای است گذرا و قابل فراموشی؟
دوره نوجوانی که در واقع سالهای گذر از کودکی به بزرگسالی محسوب میشود، ایامی است که ارزشها و ایدههای آدمظها تا حد زیادی شکل میگیرد. در این دوره، تجربهها و آموختههای نوجوان در محیطهای سهگانه «خانه، مدرسه و گروه همسالان» تعیین کننده اشکال شخصیتی آینده او خواهد بود؛ اخلاقیاتی چون اتکاء به نفس، ترسو بودن یا شهامت داشتن، افسرده بودن یا سر زندگی و نشاط، آزاد و رها بودن، حسادت، عصبانی مزاج بودن، کم طاقتی و پرتحملی، درون گرائی یا برون گرائی، وابستگی، خودشیفتگی، خودنمایی و … به همین دلیل علم روانشناسی اهمیت فوقالعادهای برای این دوره میانی و گذرا قائل است.
اهمیت حضور آگاهانه والدین در کنار فرزندان به ویژه در این سنین از همین جا ناشی میشود. آنها باید قادر باشند با شناخت کافی از مشکلات ویژه این دوران و نیز درک نیروهایی که قادر به تغییرات اصلاحی در رفتار نوجوان هستند، فرزند خویش را حمایت کنند. مثلاً خوب است بدانید که این دوره به لحاظ «مدت زمانی» در فرهنگها و جوامع مختلف تفاوت دارد. این تغییر نه تنها مقولهای بیولوژیکی و جسمانی است بلکه بستگی به شرایط اقتصادی و فرهنگی جوامع، مسألهای اجتماعی نیز هست و لذا میتواند بسیار ناهنجار و چالش برانگیز باشد.
احساسات یک نوجوان که باعث و بانی این تفاوتها و اختلافها با محیط میشوند، دقیقاً میتوانند چه نوع مواردی را در بر بگیرند؟ به عبارتی او درباره خود و دیگران چه پرسشهائی میتواند داشته باشد؟
نوجوان با درک تازه خود از دنیا و اطرافیانش احساس میکند که:
۱- دیگران او را درک نمیکنند.
۲- به این دلیل، مسؤولیتهای مهم به او واگذار نمیشود که از نظر بقیه لیاقت ندارد.
۳- او در برابر رفتارها و حرفهای همسالان و بزرگترها حساسیت خاصی دارد. به خصوص رفتار و حرفهای بزرگسالان درباره او و در برابر همسالاناش.
۴- او گم و مبهوت است چرا که نه خود را از زمره بزرگسالان میداند و نه کودکان.
۵- نسبت به نقایص جسمانی، ویژگیهای جنسی و ظواهر شخصی حساسیت بالایی دارد.
۶- احساس ناامنی، عدم اطمینان و تردید فراوان دارد و نسبت به شناخت خود و دیگران احساس شک و دودلی میکند.
۷- به آسانی تحت تأثیر الگوی «عضو» بودن واقع شده و هویت خویش را با پیوستن به گروهی، با راحتی خیال بیشتری میپذیرد.
۸- نوجوان معمولاً سردرگم، مضطرب، ناراحت و خشمگین و نامطمئن است.
۹- نوجوان معمولاً جسور یا خجالتی، لجوج، بداخلاق و بهانه گیر میشود. به هر حال، در این مرحله از سن، کودک دیروز و نوجوان امروز با مشکلات فراوانی دست به گریبان است که فشار زیادی را بر او وارد میکنند.
پدران و مادران از چه راههایی خواهند توانست آسیبهای مرتبط با نوجوانی فرزندانشان را کاهش دهند؛ آیا صرفاً آگاه بودن از اینکه «نوجوانی» چه مشکلاتی به همراه دارد کافی است یا علاوه بر این همدلی، کارهای دیگری هم از دست والدین برمیآید؟
نقش والدین بسیار اساسی است. ما به عنوان پدر و مادر، علی رغم مشکلات پیش آمده در این سن برای فرزندمان که اجتناب ناپذیر هستند، هنوز میتوانیم با پذیرش تغییرات جسمی، روحی، روانی و فیزیکی و هورمونی فرزندان نوجوان و با مطالعه برای شناخت تنشهای آنها و یا مشاوره با روانشناسان به آنها کمک کنیم.
علاوه بر آن با برنامهریزیهای مناسب و بدون اعمال کنترل بیرویه و بگیر و ببندهای رایج در خانوادههای کم توجه، به آنها احترام بگذاریم، آزادیهای لازم و مطلوب را درباره آنها به رسمیت بشناسیم و مناسب با رشد آنها، به نوجوانانمان مسؤولیتهای سازندهای محول کنیم.
مطالعات علمی نشان داده است که والدین و مربیان در صورت مواجهه پویا و آگاهانه با این مشکلات، قادر به حل و فصل آنها خواهند بود. باید بدانیم که بسیاری از اعمال ناشایست نوجوان، براساس مطالعات انجام شده، صرفاً برای مطرح شدن و جلب توجهی است که از آنها دریغ شده است. ناسازگاری، منفی بافی، روحیه تخریب گرایی و پرجوش و خروش بودن از خصلتهایی است که بیشتر در پسران نوجوان دیده میشود و نقش رفتارهای پدر در بروز این خصایص بسیار مهم است. اگرچه باید گفت دختران نیز همین تأثیرات را از والدین خود اکتساب میکنند. آنها (نوجوانان) به رفتار مثلاً پدر توجه دارند؛ وقتی میبینند که او فرضاً شخصی است زورگو و حکمران که حرفش را به هر قیمتی در خانواده پیش میبرد، بلافاصله در سنین نوجوانی به الگوبرداری میپردازند. خانوادههائی که در آنها ناهماهنگی میان اعضاء و والدین، آشفتگی، دعوا و مشاجره و نیز سیاست تنبیه و مجازات برقرار است، نوجوانان مشکل سازتری دارند تا جایی که گاه به صورت جرمهای سنگینتر و قانون شکنی نیز بروز میکند.